کودکی به پدرش گفت:

«پدر، دیروز سر چهارراه حاجی فیروز را دیدم بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر ، من خیلی از او خوشم آمد ، نه به خاطر اینکه ادا در می آورد و می رقصید ، به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...»
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می دیدند ...
{-61-}
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/10/04 - 21:35
پیوست عکس:
1610990444.4b5bde6de888.jpg
1610990444.4b5bde6de888.jpg · 843x549px, 46KB
دیدگاه
Reza

قصه پر غصه .

1393/10/5 - 00:10
bamdad

:(

1393/10/5 - 06:13